هر صبحدم نسیم گل از بوستان توستالحان بلبل از نفس دوستان توست
چون خضر دید آن لب جانبخش دلفریبگفتا که آب چشمهٔ حیوان دهان توست
یوسف به بندگیت کمر بسته بر میانبودش یقین که ملک ملاحت از آن توست
هر شاهدی که در نظر آمد به دلبریدر دل نیافت راه که آنجا مکان توست
هرگز نشان ز چشمهٔ کوثر شنیدهایکاو را نشانی از دهن بینشان توست
از رشک آفتاب جمالت بر آسمانهر ماه ماه دیدم چون ابروان توست
این باد روحپرور از انفاس صبحدمگویی مگر ز طرهٔ عنبرفشان توست
صد پیرهن قبا کنم از خرمی اگربینم که دست من چو کمر در میان توست
گفتند میهمانی عشاق میکنیسعدی به بوسهای ز لبت میهمان توست *